اینستالیشن آرت چیست؟
هنر اینستالیشن یا هنر چیدمان،گاهی آثار هنری موقت، گاهی دائمی هستند که در فضاهایی از گالریهای هنری و موزهها گرفته تا میادین عمومی و خانههای شخصی ساخته شدهاند و اغلب بیننده را در محیط یا درون فضای خود اثر محصور میکنند. هنر اینشتالیشن طیف گستردهای از آثار را دربرمیگیرد اما بهطور کلی هنر چیدمان یک اصطلاح جامع برای آثار سه بعدی و بصری است که هدف آن تغییر درک مخاطب از فضا و محیطی است که در آن قرار دارد.
تاریخچه آثار هنر اینستالیشن:
تاریخچه این جنبش را میتوان به هنرمندان و سبکهای مختلف هنری ربط داد اما مهمترین و اصلیترین ریشههای این هنر را میتوان در هنر مفهومی یافت. هنر مفهومی که برای اولین بار به اثر چشمه (فواره) مارسل دوشان و به نیمه دوم قرن بیستم و دهههای 1950 و 1960 بازمیگردد. هنر چیدمان همزمان با تکامل هنر مینیمالیسم و مفهومی، با به وجود آمدن اینشتالیشنهایی که در آن ایده، تجربه و محتوا مهمتر از خود اثر بود، به اوج خود رسید.
عوامل منحصر به فرد کننده اینستالیشن آرت:
اینستالیشن آرت خود را از رسانههای دیگر مانند فیلم، نقاشی و مجسمهسازی با نحوه درگیرکردن بیننده و مخاطب با اثر متمایز میکند. هنرمند اولافور الیسون با نام بردن بیننده در یک قطعه اینستالیشن به نام «پروتاگونیست» بهطرز درخشانی این نکته را بیان می کند. اثر هنری به مشارکت بیننده بستگی دارد. یکی از بهترین نمونههای این کار، اثر الیسون با نام «زیبایی»در سال 1993 است. الیسون رنگینکمانی را از غبار آب و نور ایجاد کرد. با این حال، رنگینکمان به زاویه چشم بیننده نیز بستگی داشت. رنگینکمان کاملاً به بیننده و جایی که آنها در اتاق بودند وابسته بود.
هنر چیدمان، یکی از تجربیترین رسانههای هنری است که برای درک یک اثر، مشارکت فعال مخاطب را میطلبد. الیسون تا آنجا پیش میرود که نام مخاطب کارش را «شرکت کننده» میگذارد. همه این نوع هنرها در نظر دارند که چگونه بیننده هنر را از طریق ثابتهای مکان و زمان تجربه میکند. این عوامل هستند که انواع مختلف اینستالیشنهای هنری را تعریف میکنند.
آیکونیکترین اینستالیشنها:
این هنر، رسانهای است که میتواند تأثیری ماندگار بر مخاطب یا شرکتکننده بگذارد. یک مفهوم، داستان یا صرفاً یک احساس میتواند مدتها پس از خروج از اینستالیشن در ذهن بیننده باقی بماند. برای درک بهتر این موضوع، چند نمونه از بهترین اینستالیشنهای تاریخ را مورد بررسی قرار میدهیم.
کورت شویترز (Kurt Schwitters)
این هنرمند، بیشتر به خاطر کلاژهای ساختهشده از ضایعات کاغذ، چوب، تبلیغات، و هر چیز دیگری که به دستش میرسد، شناخته میشود. هنرمند دادای قرن بیستم، کورت شویترز (1887-1948) در نهایت استودیوی هنری خود را به یک اثر اینستالیشن کلاژ شده تبدیل کرد. استودیو اینستالیشن او، با عنوان Merzbau ، برخاسته از یک فرآیند هنری بود که شویترز آن را هم به عنوان یک فلسفه و هم به عنوان یک سبک زندگی با نام «مرز» توضیح داد. مرز کلمهای بود که هنرمند برای توصیف خود، زندگی و کارش استفاده میکرد، به این معنی که مرزباوی او اساساً مرز او بود. در طول سالها استودیوی او شکل یک کلاژ رونده را به خود گرفت، که همیشه در حال تغییر و رشد بود، که از ستونها و اشکال غارمانند اشیاء یافت شده تشکیل شده بود. شویترز Merzbau خود را در طول زمان رشد داد و در نهایت از سال 1923 تا 1937 هشت اتاق از خانه خود در هانوفر استفاده کرد. در آن سالها او مجبور شد برای گریز از آلمان نازی به نروژ فرار کند. در سال 1943، زمانی که وی هنوز در تبعید بود، Merzbau توسط بمباران متفقین ویران شد، که عملاً آثار هنری محل زندگی شویترز را به یکی از خاصترینها نیز تبدیل کرد.
یایو کوساما (Yayoi Kusama)
مجموعه اتاقهای بینهایت یایو کوساما (1929) که بسیار نمادین است، از سال 1965 به صورت کاملا موفقیتآمیز، توجه و تخیل مخاطبانش را به خود جلب کرده است. کوساما با استفاده از آینهها به عنوان دیوار توانست تکرار آثار هنری قبلی خود را به یک اینستالیشن هنری تبدیل کند، اتاقی به ظاهر بیپایان که با ساختارهای فالیک (آلت مانند) پارچهای خالدار فرش شده بود. از سال 1965، او بیش از بیست اتاق آینه بینهایت متمایز دیگر را ایجاد کرده است. مسلماً یکی از محبوبترین و تأثیرگذارترین آثار، اینستالیشنهای پر نور کوساما هستند. آثار کوساما با استفاده از جادوی آینهها میتواند حواس را فریب دهد و چیدمانهای هنری شاعرانهای خلق کند که با انسانیترین پاسخهای ما صحبت میکند و محیطهایی را برای تفکر وجودی ایجاد میکند.
مارسل برودتارز (Marcel Broodthaers)
دقیقاً به مدت یک سال، از 27 سپتامبر 1968 تا 27 سپتامبر 1969، شاعر بلژیکی و هنرمند سوررئالیست مارسل برودتارز (1924-1976) موزهای به نام موزه هنر مدرن را اداره کرد. این موزه، یا بهتر است بگوییم، اینستالیشن آرت، در خانه وی در بروکسل اتفاق افتاد و از چندین عنصر مختلف تشکیل شده بود. که در میان آنها کارت پستال، یک نردبان، و جعبههای خالی متعدد وجود داشت. این موزه یک موزه ساختگی بود. از یک سو نقش تقلید سیاسی نمایشهای هنری و از سوی دیگر تقلید هنری رویدادهای سیاسی را ایفا میکند. کاری که در واقع موزهها و موسسات رسمی مانند داکیوندا انجام میدهند. اما با این تفاوت که یک اثر تخیلی به مخاطب میدهد که واقعیت و در عین حال آنچه را که پنهان و پشت پرده است را احساس کند.
گوردون ماتا کلارک (Gordon Matta-Clark)
با درک عمیقی از اهمیت معماری به عنوان بازتابی از ساختارهای اجتماعی، چیدمان هنری گوردون ماتا کلارک، هنرمند آمریکایی در سال 1974، اسپلیتینگ، اقدام اعتراضی بود. ماتا کلارک از مارس تا ژوئن 1974 از یک اره برقی استفاده کرد تا به طور موثر خانهای در نیوجرسی را که توسط فروشندهاش هالی سولومون خریداری شده بود و به دلیل گمانه زنی زمین برای تخریب در نظر گرفته شده بود، به دو نیم کرد. پس از اخراج ناگهانی مالکان قبلی، ماتا کلارک از عجلهای که آنها در ترک خانه و وسایل خود داشتند تحت تأثیر قرار گرفت. وی به شرح وقایع تقسیم بندی از داخل خانه به بیرون از طریق فیلم تشویق شد. این فیلم تکه تکه شدن فضای خانه را نشان میدهد، با نفوذ نور و هوا به داخل اتاقها از طریق شکافهای عظیم معماری در ساختمان، که هم فروپاشی خود و هم فروپاشی جهانی خانواده را تداعی میکند.
جیسون رودز (Jason Robards)
از سال 1994، هنرمند مقیم لس آنجلس، جیسون رودس (1965-2006) وارد عرصه هنر اینستالیشن شد. اولین کار اینستالیشن او، سوئدی اروتیکا و قطعات فیرو (1994) بود که از اقلام معمولی مانند مقوا، چوب و فوم پلاستیکی تشکیل شده بود که همگی با رنگ زرد رنگ آمیزی شده بودند و برای ارجاع به چشم انداز جغرافیایی و فرهنگی لس آنجلس مونتاژ شده بودند. دومین اثر او و مسلماً یکی از مشهورترین آثار وی، برادر من/برانکوزی است که برای دوسالانه ویتنی در سال 1995 ساخته شد. با کنار هم قرار دادن اتاق خواب برادرش با استودیوی هنرمند مشهور مدرنیست کنستانتین برانکوزی، او توانست با استفاده از مواد پیش پا افتاده حومه شهر، به میراث ساختههای دوشان ادای احترام کند. رودز در طول زندگی حرفهای خود تا زمان مرگ نابهنگام خود، بسیاری اینستالیشن خلق و مرزهای قوانین اجتماعی را جابجا کرد و قوانین ناگفته عرف عمومی را زیر پا گذاشت.
کارا واکر (Kara Walker)
هنر اینستالیشن کارا واکر (1969) هنرمند آمریکایی که بیشتر به خاطر سیلوئتهای تک رنگ بهاندازه اتاقش شناخته میشود، به موضوعاتی مانند جنسیت، نژاد و خشونت در آثارش میپردازد. هنر اینستالیشن او اغلب با عناوین طولانی و باشکوه همراه است، به عنوان مثال: « یک ماجرای تاریخی جنگ داخلی که در آن از میان رانهای یک زن سیاهپوست جوان و قلبش و پایان عمو تام و بزرگ رخ داد.». تابلوی تمثیلی اوا در بهشت (1995) و شیوهای را که نقاشیهای تاریخ رویدادهای مهم را به یاد میآورند، تداعی میکنند. اینستالیشنهای او را میتوان بهعنوان تمثیلهای تاریخی در نظر گرفت که وحشتهای فیزیکی و جنسی بردهداری و آزار و اذیت نژادی را به نمایش میگذارد، و به معنای واقعی کلمه مخاطب را در داخل روایت غرق میکند. استفاده واکر از سیلوئت اطلاعات کافی در مورد داستانهایش ارائه میکند، در حالی که هنوز به اندازه کافی مبهم برای تفسیر است، شکل تقلیلدهندهای که یادآور کلیشههایی درباره سیاهپوستان آمریکایی است که او میخواهد پرده برداری کند.
دوریس سالسدو (Doris Salcedo)
«ما توانایی خود را برای عزاداری از دست دادهایم… من میخواهم که کارم نقش مراسم تشییع جنازه را ایفا کند و به این زندگی احترام بگذارد».
-دوریس سالسدو، ژانویه 2015
با استفاده از نمای کاخ عدالت بوگوتا به عنوان بوم نقاشی خود، کار عظیم دوریس سالسدو هنرمند اینستالیشن کلمبیایی به نام Noviembre 6 y 7 در سال 2002 اقدامی برای یادآوری هفدهمین سالگرد محاصره کاخ توسط چریکهای M-19 و پس از آن دولت ضدحمله در سال 1985 بود. این اثر سالسدو با تمرکز بر اعتراف و یادآوری مرگهای خشونتآمیز، موضوع تلفات جنگ داخلی کلمبیا و همچنین قربانیان خشونت با اسلحه در شیکاگو برجسته کرده است. آثار شعری او اغلب بلند هستند و مخاطبان او را – که اغلب از رهگذران ناآگاه تشکیل میشوند – مجبور میکنند تا این اعمال خشونتآمیز را به خاطر بیاورند و به سوگ بپردازند.
توماس هیرشهورن (Thomas Hircghhon)
«تخریب سخت است. به سختی خلقت.»
-آنتونیو گرامشی (نظریهپرداز ایتالیایی-مارکسیست و الهامبخش کتاب هیرشهورن در میان)
خلق بیانیههای سیاسی از مواد پیش پا افتاده و روزمره صنایع دستی، هنر اینستالیشن توماس هیرشهورن، هنرمند سوئیسی، به دلیل میزان توجهی که دریافت میکنند، افسانهای هستند. ساختهای مجسمهسازی هیرشهورن که از کالاهای انبوه ساخته شدهاند، به آثار نظریهپردازان رادیکال مانند ژیل دلوز و باورهای ژرژ باتای در مورد سرمایهداری و مصرفگرایی اشاره دارد. آثار او، مانند بنای یادبود گرامشی، یک اینستالیشن عمومی بزرگ که در خانههای جنگلی اداره مسکن شهر نیویورک در برانکس برگزار میشود، واقعیتهای دیستوپیایی و ویرانشهری دیگری را برای مصرفکنندگانش ایجاد میکند. در دست داشتن آینهای برای زندگی روزمره که بتوان بر آن تأمل کرد و واکنش نشان داد. کار اخیر او، In-Between در سال 2015 از تحقیقات خود در مورد مکانهای آسیب دیده از بمب در سراسر جهان گرفته شده است و بیانگر شیفتگی عمیق انسان به ویرانی و خشونت است که از اشکال مختلف مانند فاجعه، شکست ساختاری، فساد یا جنگ ناشی میشود.
بهطور کلی ، هنر اینستالیشن این توانایی منحصر به فرد را دارد که جلوهای فیزیکی از مفهوم ارائه دهد و در عین حال بر یک شرکتکننده و مخاطب تأثیر عاطفی و احساسی بگذارد؛ که به خوبی در آثار ذکر شده قابل مشاهده است. عدم وجود محدودیت واقعی منجر به ایجاد برخی از نمادینترین و خلاقانهترین آثار هنری در تاریخ شده است که در نوع خود بسیار تاثیرگذار و قوی است.
نویسنده: لعیا محمدباقری